- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیه السلام
به منبر میرود دریا، به سویش گام بردارید هـلا! اسلام را از چـشمۀ اسلام بردارید مبادا از قـلـمها جا بیـفـتد واژهای اینک که بر منبر قدح کج کرده ساقی جام بردارید «سَلونی» را هدر کردند روزی مردمان، امروز بپرسیدش! از اسرار جهان ابهام بردارید الا ای شاعران! چشمان او آرایۀ وحی است برای ما از آن باران کمی الهام بردارید نسیم صبح صادق میوزد از گیسوی صادق از آن مضمون پیچیده جناس تام بردارید به فرزندان، به اهل خانه جز ایشان که میگوید غـلام خـستهام خـفـته، قـدم آرام بردارید اگر فرمان او باشد، نباید پلک برهم زد به سوی شعله چون هارون مکّی گام بردارید «رُویَّ عَن امامِ جعفر الصّادق لَه الرّحمَه » به جز احکام او چشم از همه احکام بردارید به جای حج به سوی کربلا رفتن خداجویی است کفـن باید به جای جـامه احـرام بردارید اگر در گوش نوزادی اذان میخواند، میفرمود که با آب فرات و تربت از او کام بردارید میان شـعـلهها آیـات ابـراهـیم میسـوزد میان گـریه، خـتـم سـورۀ انعـام بردارید
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
آن امامی که حـضرت جبریل زائـر غـربـت نـگــاهـش بـود بــا ارادت تـــمــامــی ارکــان پیش پـایش خـشوع میکـردند نـفـَـس قــدسـی پُـر اعـجـازش مـایـۀ اعــتـبـار عــیـسـی بـود حـرف هـایـش بــرادر قــرآن سخـنـش بـوی «اِنّـما» میداد در و دیـــــوار خـــانـــۀ آقـــا وقف مرثـیههای عـاشوراست این حسیـنـیّهای ست که مـردم از حضورش ستاره میگیرند از سـر بـیکـسـی و بـییـاری در و دیـوار خـانه یـارش شـد آی مـــــردم! دویــــدنِ آقــــــا از نفسهای خستهاش پیداست خوب شد شب شد و تو را بردند دور تـا دور شهـر گـردانـدنـد گریه کردی و زیر لب گـفـتی این تو و ریسمان و این سر من
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
خلق و خـویت پـیـمـبری بوده قـلـمـت کـار حــیــدری کـرده مـرجــع و مـقــتـدای دنـیـایـی ای امــــام تــمـــام دورانهـــا ای کـه بـا هـر روایـت نـابـت مثل خـورشیـد میدرخـشیـدی عـلــمـا در مـنــاظــره بــا تـو همه انگـشت بر دهـان مانـدند بــا اشـــاره تــمــام مـــردم را در همان لحـظه بنده میکردی همچـو دریای رحـمـتی بودی که دل از هر کـویر میبـردی روضهخوان حسین بودی، ای بـانـی روضـههـای عــاشـورا هر کـجـا فـرصتـی مـهـیـا شد مـثـل ابـری بـه نـالـه افـتـادی هر زمان شیرخواره میدیدی یـاد طـفـل ربــاب مـیکــردی آخـرش هـم شـبـیـه عـاشــورا روضههای تو هم رقم خوردند هـر کـجـا رفــتـهای ولـی آقــا معـجری از سری کـشیده نشد من بـمـیـرم بـرای مـظـلـومـی که سر از پیکـرش جدا کردند من بـمـیـرم بـرای جـسمی که تـه گـودال زیـر و رو کـردنـد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
از حـدیث لـوح میآید مـقـامات اینچـنین که ندارد هیچ کس جزتو کرامات اینچنین تا ابـد مـرئـوس مائـیم و ریـاست با شما
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
شش دانگ دل از روز ازل خورده به نامت شش جرعه خدا ریخته می داخل جامت تاریخ شده از نفـست پُر که به این شکل امروز رسیـده است به ما عـطر امـامت تو معـدن عـلـمی و عجـب نیست بگویم عــلامـــۀ دهــرنــد غــلامــان غــلامـت کهـنـه نـشده رنگ سخـنهای تو هـرگز شخصی نـرسیده ست به فحـوای کلامت از فـایــده عـمـق کــلام تـو هـمـیـن بـس صد شیخ مفـیـد است سر درس هـشامت شمـشـیـر تو آن روز قـلـم بـود ازین رو آمـیـخـتـه با جـوهـر عـلم اصـل قـیـامت قـربـان غـلامت که اگـر رفـت بـه آتـش از بـیـن تـنـور آمـده بـیـرون به سـلامت شیرینی عمر تو در آتش به گمان سوخت دنـیـا شـده ایـنـطـور اگـر تـلـخ به کامت مـانـنـد حـسـین بـن عـلـی داخـل گـودال لب تـشنـگـی و درد شده حُـسن خـتـامت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
بُـردنـد بـرای هـمـه دنـیـا خـبـرش را غمنامهای از سرخی چشمان ترش را حتی رمقی نیست به دستان ضعـیفش آتـش زده زهـری همۀ بال و پرش را هم سن زیادش سبب خـستگـیاش شد هم شعـله زده زهـر تـمام جگـرش را اطفـال و عـیالـش هـمگی دل نگرانـند سـوزانـده زآهـش همۀ دورو برش را آنشب که پی مرکب دشمن به زمین خورد آنشب که شکـستـند گـمانم کـمرش را بیحـرمتی و بیادبـی شد به مقـامـش بـدجـور شکـستـند دل شعـله ورش را آنـقـدر تـنـش آب شـده گـوشـۀ بـسـتـر دیـدنـد هـمه حال بـد محـتـضرش را عمریست برای دل خود روضه گرفته پُرکرده غـم کوچه فضای سحرش را سخت است برایش که فراموش نماید آن مـادر و آن نالۀ در پـشت درش را
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
الـســلام ای صــادق آل عــبـا الـسـلام ای زادۀ خـیــرالـنـسـا الـسـلام ای عـالـم عـلـم نـبــی السلام ای دستـگـیـر هــر گـدا عالم از نور وجودت روشن است ای شـکـوه آیـههـای هــل اتـی این احادیثی که از تو میرسد بهترین مشکـل گـشای کار ما خون دل خوردی تو در دوران خود سخت شد کار تو با منصورها خانهات بیت الحسین شهر بود روضـه دار دائـم خــون خــدا خانهات آتش گرفت و سوختی سوختی با خـیـمههـای کـربـلا بارهـا بـا دست بـستـه بـردنت گریه میکردی به حال مرتضی کشتنت اما خدا را شکر که… اهل بیت تو ندیـد این قصه را آه از داغ حسین و خـواهـرش آه از شـمـر و سـنـان بـیحـیـا خواهرش میگفت با سوز دلش اُف بـر ایـن کـوفـیـان بـیوفــا مادرش بر سر زنان بالای سر آن سری که قطع کردند از قفا
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
کسی که حکم ولا از خود پیمبر داشت دلی شبـیـه بهشت خـدا معـطـر داشت کسی که نور نگاهش زلال باران بود میان قاب دوچشمش همیشه کوثر داشت کسیکه نیمۀ شب حرمتش شکسته شد و دلی شکسته و چشمی زغصهها تر داشت سه بار دشمن او قصد جان او را کرد ولی ز ترس پیمبر از او نظر بر داشت زمان سـوخـتـن خـانـهاش گـمان دارم نفس نفس روی لبها نوای مادر داشت دل خودش به کنار حرم سرایش سوخت ز داغ اینکه در آن خانه چند دختر داشت در آن کشاکش و در بین آن همه آتش دلی به یاد غم کربلا چه مضطر داشت به یـاد ساعت آخـر مـیان قـربـان گـاه که شمر آمد و قصد بریدن سر داشت و باز پیـش دو چـشمان او مجـسم شد کسی که نیت حمله به سمت معجرداشت
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
منـبر شرف گرفت ز نـام مطهـرت صدهـا ابـوبـصیر گـدایـنـد بر درت هرکس نـشست چند دقـیقـه برابرت عیسی شدست از نفس ذره پرورت بالـم شکـسته حـال مرا روبـراه کن یا سیدی به خاک رهت هم نگاه کن ای منـشـاء نزول عـطای خـدای ما با تو گرفـت رنگ اجابت دعای ما خالیست در بقیع غریب تو جای ما هـستند زیـر دین شما حـوزههای ما خورشید علم حضرتتان را افول نیست جز تو کسی معلم فقه و اصول نیست اذنی بده که شیعـه محـزونـتان شوم عقلی بده که عاشق مجـنونتان شوم چشمی بده که زمزم و جیحونتان شوم یا ایها العـزیز که هارونـتـان1 شوم من را زلطف وارد هُـرم تـنور کن این رو سیاه را ز کرم غرق نور کن خـالی نرفـت دست گـدا از مقـابـلت بسته نشد بروی کسی درب منزلت ایـوب دست بـوس شـکـیـبایی دلـت هستند شیـعـیـان تو از فاضل گـلـت مـا زیـر دین جـعـفـر آل مـحـمـدیـم شاهـیم چون که نوکـر آل محـمـدیـم گنبد طلا و صحن تو در قلب شیعههاست در قلب ما حریم شما عین کربلاست هرلحظه اشک و سینه زنی روضهای بپاست گلدسته و ضریح تو چون مشهد الرضاست زائر که نیست دور و بر قبر خلوتت جز مادرت که آمده امشب زیارتت دشمن حریم خانهات آخر شکست آه پیش نگـاه خلق تو را دست بست آه یاد مدیـنه بر دل زارت نـشـست آه، در بین کوچه بند دلت را گسست آه یاد دمی که مـادر سادات را زدند.. یاس شکسته را وسط کوچهها زدند دنبال مرکـبی و تـوانی نمانده است پای پـیـاده قـوت جانی نـمانده است راهی برای اینکه بمانی نمانده است تاب و توان که روضه بخوانی نمانده است لبریز درد بودی و حالت خراب بود قلبت به یاد زینب و بزم شراب بود یـاد دمی که دور حـرم ازدحـام شد آل رســـول وارد بـازار شــام شــد اخت الحـسیـن وارد بـزم حـرام شد بالـش شکـسته از اثر سنگ بام شد داغی عجیب را به دل آسمان زدند پیش نگاه او به لبی خـیـزران زدند
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
دوّمین بار است در شهر نبی، در سوخته خانۀ اَمنی به دست یک ستمگـر سوخته کمتر از خون گریه کردن حقّ این مرثیّه نیست آسـتــان صــادق آل پــیـمـبـر سـوخــتـه ارثِ زهـراییِ این آقاست که کـاشانهاش بین شهر مادری چون بیت مادر سوخته او نـمیسوزد میان شـعـلـهها و مـانـدهام با جسارت، عـدّهای گفـتـند کوثر سوخته آتشی که از در و دیوار بالا رفـته است بیگمان بر غـربت اولاد حـیدر سوخـته هم بلاهایی که مادر دیده پیرش کرده است هم دلش بهرِ بنی الزّهـرا مکـرّر سوخته شک ندارم هر زمانی آب دیـده، ساعتی گوشهای رفته به یاد حلق اصغر سوخته بسکه میپیچد به خود از سوزش زهر جفا پیکـرِ شیـخ الائـمّـه، پای تا سر سـوخـته چشمهای اهلبیتش کاسۀ اشک ست و خون بیشتر از هر کسی موسی بن جعفر سوخته سالـیانی پیش تر از قـومشان در کـربـلا خیمه و پیراهن و دامان و معجر سوخته
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
دارم هــوای تـربـت شـیـخ الائــمّـه چـشمم به دست رحـمت شیخ الائمّه منّت خدایی را که ما را خلق کرده از خاک پای حـضرت شیخ الائـمّه اسلام ناب جعـفـری سرمایۀ ماست جـانـم فـدای نـهـضت شـیـخ الائـمّه شاگردهای مکـتبش روزی گرفـتند از بحث و علم و حکمت شیخ الائمه هرکس نمازش را سبک دارد بداند بیبهره است از رحمت شیخ الائمّه کونوا لنا زینا… ولی ای وای بر من یک عمر گـشتم زحـمت شیخ الائمّه با اینکه سربارش شدم دیدم کریم است آقــا شـدم بـا عـــزّت شـیـخ الائـمّـه میچسبد آخر یک جهادی در مدینه خـادم شـدن بـا دعـوت شیخ الائـمّه یک روز«دسته»میبرم در کوچههایش تـحـت لـوای «هـیـئت شیـخ الائـمّه» وقتش رسیده باز هم روضه بخوانم از دردهـا و غـربـت شـیـخ الائـمّـه دیروز حیدر دست بسته، بیعمامه، امـروز آمــد نــوبـت شـیـخ الائـمّـه پای برهنه پشت مرکب ها دویدن… …بُرده توان و طاقـت شیخ الائـمّه بر مو سفیدان ناسزا گفتن روا نیست کـردنـد هـتک حـرمـت شیخ الائـمّه صاحب عزای روضههای کربلا بود در روضه خم شد قامت شیخ الائمّه شکـر خـدا که دخـترش اینجا ندیـده در بین مـقـتـل غـارت شیـخ الائـمّه شکر خـدا که اهل بیتـش را نبردند بـازی نـشد با غـیـرت شیـخ الائـمّه
: امتیاز
|
تخریب قبور ائمّۀ بقیع علیهم السلام
یک روز ترس داشت جهان از نسیمشان از نــوع پـادشـاهـی روی گـلـیـمشـان از مـدت سـکـوت یـل خـیـبــری شـان از بخـشـش بـدون حـساب کـریـمشـان از یک سرِ بدون تن و لشکری بزرگ از قـامت به وقت عـبادت دو نـیـمشان از علمشان از آن همه شاگرد فقهشان مـوسای بین حـبـس ولیکـن کـلـیمشان از اقتدار حضرت سلطانشان به طوس از هـفت ساله مرد عـلیم و حکـیمشان از جـامـعـه به خاطـر نـوع زیـارتـش از اهـدنا الصراطِ فـقـط مـستـقـیـمشان از سُرّ من رَأی که هنوزاست بین حصر از مـاه بـین لـشکـر دشمن مـقـیـمشان از آن کسی که نیست به زعم جهانیان از قـسمتی که مانـده برای قـسـیـمشان امروز نیز ترس جهان از زیارت است از نـسخـۀ جـدیـدِ به طـرز قـدیـمشـان گیرم که در بقیع حرم شد خراب، نیست در نقشهها کجای جهان در حـریمشان
: امتیاز
|
تخریب قبور ائمّۀ بقیع علیهم السلام
دلـم با صـفـا از صفـای بـقـیع است غـریـبـه تـریـن آشـنـای بـقـیـع است دلـم چند سالی است کـاسه به دستی کـنـار کـریـمـان، گـدای بـقـیع است بـه آن انـزوای غـریـبـانـه سـوگـنـد شـکـسـته دل من بـنـای بـقـیع است فـقـط بغـض دارم، فـقط در سکـوتم دلـم پـشـت دیـوارهـای بـقـیـع است پــدر مـــادر مـن فـــدای مــدیــنـــه هـمه هـسـتی من فـدای بـقـیـع است ردِ بــال هـای هـــزاران فــرشــتــه به جا مانده در جای جای بقیع است ندارد نـیـازی به خـورشیـد هـرگـز که روشن ز خاکش فضای بقیع است کبوتر نه، زائر نه، خادم نه، اصلا پُر از هیچ کس آن سرای بقیع است! دگـر احـتـیـاجـی بـه روضـه نـدارد کـسی که سـر قـبرهای بـقـیـع است سوالی که تاریخ دارد جز این نیست: که آن قبر مخـفی کجای بقیع است؟ سـر قـبـر اُمُّ البـنـیـن رفـته هر کس به ما گـفـته بیت الـبکـاء بقـیع است
: امتیاز
|
تخریب قبور ائمّۀ بقیع علیهم السلام
هر چقدر این خاک، بارانخورده و تر میشود بیشتر از پیش تر جانـش معـطر میشود این حریم آسمانی گنبدش فیروزهای ست روز و شب مفروش با بال کبوتر میشود هر رواقـش آینه در آینه نـور است، نور صحن در صحنش صلات ظهر، محشر میشود دل تمنا میکند «باب الکرم» را، عاقبت با امـام مجـتـبی ایـنجـا مـیـسّر مـیشـود قال باقر، قال صادق مینـشیـند بر زبان دور تا دور حرم یک روز، منبر میشود کربـلا هـم میرسد اینجا لـبی را تر کند طرح سقاخـانهها روزی مـقـدّر میشود روضه خوان اینجا نشسته روضه خوانی میکند در دلم تـازه غـم و انـدوه مـادر میشود
: امتیاز
|
تخریب قبور ائمّۀ بقیع علیهم السلام
مرغ دل پَر میکشد گاهی مسافر میشود در حریمی که کبوتر نیز شاعر میشود از وفور نورها حیرت مکن غیر از بقیع چـار آیـیـنه کجـا با هم مجـاور میشـود روزگاری خواهد آمد همچو یاقوت کبود بین مردم تـربت این بقـعـه نادر میشود غربت این روزهایش را نبین، مثل نجف در جـوارش حوزۀ عـلـمیه دائر میشود گوش شیطان کر به زودی در مزار فاطمه مـدح مـولایم عـلـی ذکـر منـابر میشود تـازه از بـاب قـبــولـی زیـارت زائـرت تا که سیلی میخورد آسوده خاطر میشود یک سلام از دور، سهم ما کبوتر زادهها چشم دشمن کور، دل اینگونه زائر میشود
: امتیاز
|
تخریب قبور ائمّۀ بقیع علیهم السلام
مرغ جان ناله کند بابتِ تخریب بقیع زده آتش به دلم صحبتِ تخریب بقیع وحدت آن روز نشد یار، مسلمانان را تا اجانب نکـند جـرأت تخریب بقیع فـتـنه و توطـئۀ آل وهاب، آل سعود شیعه را شد سبب رقّت تخریب بقیع بنویسید به لوح جگـر و صفحۀ دل هشت شوال بُوَد ساعت تخریب بقیع گر جـوانان مدینه حرِکت میکردند چه کسی داشت مگر قدرت تخریب بقیع ننگ بر سستی عهد عرب سازشکار که بود غفـلتـشان علت تخریب بقیع سرت ای مهدی موعود سلامت بادا دهد آزار تو را محنت تخریب بقیع حامیان متوکـل به حـرم شعله زدند شد پس از کرب وبلا نوبت تخریب بقیع گنبدی بوده و گلدسته و صحن و حرمی به امامان سند حسرت تخریب بقیع دشمنان از حـرم آل عـلی میترسند رو بخوان قصّه و کیفیت تخریب بقیع بشکند دست کسانی که تعدّی کردند نسلشان قطع شود زآفت تخریب بقیع این ستم ریشه به تاریخ تـشیّع دارد سیزده قرن بُوَد قِـدمت تخریب بقیع
: امتیاز
|
تخریب قبور ائمّۀ بقیع علیهم السلام
خاکی که چون عرش خدا شأنش رفیع است بیبقعه درگاهی ست که نامش بقیع است بیش از نـیاز خـلـق اینجا جـامِ باده ست ازبس که این میخانه در باطن وسیع است اینجا قـیـامت را به خـلـوت میتوان دید زیرا که پنهان در دلش چندین شفیع است با چـار امـامـی که کـریـم بن الکریــمند حتّیٰ کرم در این حـرم عـبد مُطیع است مهمان همیشه کاسهاش سرشار فیض است آنجا که صاحب خانه را طبعی مَنیع است هـمـسـایـۀ مـکّـه ست وقـتـی که مـدیـنـه پس هرکه پابوسش میآید مُستطیع است زائـر! نـمیفـهــمـد زیـارت کرده یا نه! آنقـدْر که سِــیر زمان اینجا سَـریع است آیــنـدهاش را که تـصــوّر مـیکـنـم بـاز در ذهنم از این صحن تصویری بَدیع است بعد از ظهورِ حضرت مَعشوق، بیشک اینجا تمام فـصلهایـش چون رَبـیـع است با خاک یکسان کرده هرکس این حرم را روز قیام منـتـقـم، وضعـش فَجــیع است
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان در مصیبت تخریب قبور ائمّۀ بقیع علیهم السلام
درد دل مـا بیتـو فـراوان شـده آقـا دلهـا همه امـروز پـریشان شده آقا بَـد مـیگـذرد زنـدگـی مــردم دنـیـا بیتـو هـمۀ سال، زمسـتان شده آقـا ای باب نجات همگان دست بجُنبان تو نـیـستی و بَـد شدن آسان شده آقا آرامـش دنـیای نـفـس گـیر، کجـایی بدجور جهان بیسر و سامان شده آقا حـال دل بـیـچـارۀ مـا تا تو نـبـاشی مانند بقیعی است که ویران شده آقا داده است به ما سوختگان جانِ دوباره رویای بـقـیعی که چراغـان شده آقا ای کاش نمیریم و بـبـیـنیم که آنجا چون کربـبلا یا که خراسان شده آقا
: امتیاز
|
تخریب قبور ائمّۀ بقیع علیهم السلام
خـانه خراب کـرده مـرا قبرِ خاکیاَت این روضه کُشته فاطمه را قبرِخاکیاَت شـاهِ کَـرَم؛ امـیـرِحَـرَم، صـاحبِ عَـلَم شد آتـشی به سـیـنـۀ ما قـبرِ خـاکیاَت افـتـاده سـایـۀ عَـلَـمَـت بـر سـَرَم ولـی بیسایهبان وُ صحن وُ سرا قبرِ خاکیاَت قابی به پیشِ زائرتان در زیارت است دیـوار وُ شـبهِ پـنجـرهها قـبرِخاکیاَت صحنِ چهار نورِخدا سوت وُ کور وُ تار سرفصل وُ متنِ روضۀ ما قبرِ خاکیاَت بـایـد بـمـیـرم از غـمِ اربـابِ بـیکـفـن دِق میدهد مرا به خـدا قـبرِ خاکیاَت بارانِ چـشمهایِ تَـرَم نـدبهخـوان شده شد ندبه خوان به امرِخدا قبرِ خاکیاَت
: امتیاز
|
تخریب قبور ائمّۀ بقیع علیهم السلام
شبیه این زمین درآسمانها آسمانی نیست ندارد وسعتی اما به وسع او جهانی نیست کریمان هرچه که دارند را وقف گدا کردند نگو اینجا چرا صحن و سرای آنچنانی نیست
: امتیاز
|
تخریب قبور ائمّۀ بقیع علیهم السلام
نه ضریحی، نه رواقی و نه سقّاخانهای چـشمها اینجـا نمیبـیـنند جـز ویـرانهای زائری اینجا نخواهد دید صحن و گنبدی کـفـتری پیدا نخـواهـد کرد آب و دانهای سنگ اگر باشد در اینجا آب خواهد شد دلش کوه خواهد بود اگر اینجا نلرزد شانهای چشمهایش ساغر خون دلش شد هر کسی بیصداکرده ست نـذر خاک ها پیمانهای روضه خواندن؛ گریه کردن؛ فاتحه ممنوع شد پاسخش چوب است وقتی که بجنبد چانهای روز و شب گرم طواف قبلههای خاکیاند با دو چـشم کاسۀ خـون دستۀ پـروانهای کافـران مأمور اجـرای امـور دین شدند قـبـله بـاز افـتاده در دست بت بیگـانهای عاقبت یک روز خواهد ساخت روی این قبور گـنبدی از شعـرهایش شاعـر فـرزانهای
: امتیاز
|